بر اساس یافتههای اخیر که توسط پژوهشگران دانشگاه کالج لندن و سایت پزشکی medical daily و همچنین ژورنال عفونت بیمارستانی(Journal of Hospital Infection) منتشر شد، داشتن ریش برای مردان بهداشتیتر و مفیدتر است و فرد را در برابر باکتری ها مقاوم تر می کند. قسمتهایی از خوده مقاله:
Beards may serve a perhaps surprising hygienic purpose, according to a new study published in the Journal of Hospital Infection.
researchers swabbed the beards of 408 male hospital workers from two different teaching hospitals in 2013. Next, they compared the prevalence of certain bacterial strands in beards to the clean-shaven cheeks of their male hospital coworkers.
Dr. Adam Roberts, a microbiologist at the University College London, swabbed a random assortment of beards and placed the samples in petri dishes.
ترجمه به اختصار:
بر اساس نتیجه پژوهشی که در ژورنال عفونت بیمارستانی (Journal of Hospital Infection) منتشر شد، با بررسی کارکنان 408 بیمارستان مشخص شد مردانی که ریش خود را میتراشند، احتمالا بر روی پوست صورت خود، زمینه تولید باکتریهای مقاوم به آنتیبیوتیک فراهم میکنند. براساس این پژوهش، کارکنانی که صورت خود را میتراشند، سه برابر بیشتر از مردانی که ریش دارند، بر روی چانهی خود، باکتری مقاوم به آنتیبیوتیک ام آر اس ای (MRSA)، منتقل میکنند.
ریش همچنین ممکن است در بردارنده باکتریهایی باشد که با کشت آن باکتریها بتوان آنتیبیوتیکهای جدید تولید کرد. مردانی که ریششان را میتراشند همچنین ممکن است 10 درصد بیشتر استافیلکوکو بر روی صورتشان داشته باشند که میتواند به عفونت پوستی و تنفسی و نیز مسمومیت غذایی منجر شود. پژوهشگران دانشگاه کالج لندن که این گزارش را منتشر کردهاند معتقدند شاید خراش های ریزی که در پی تراشیدن صورت ایجاد می شود، زمینه ساز تجمع باکتریها و در بروز این مشکلات بهداشتی موثر باشد. دکتر آدام رابرتس نوشت حضور بعضی از باکتریها در ریش، موجب نابودی دیگر باکتریهای موجود در صورت میشود. وی با کشت این باکتریهای مفید، توانست اشکالی از بیماری ناشی از ای کولای (E. coli) را درمان کند.
قابل توجه ناباوران ایرانی ساده اندیش که معتقد بودند ریش عامل بیماریست و دعوت کردن پیامبر به داشتن ریش برای مردان غیر علمی و اشتباه بوده است.
لینک سایت پزشکی medical daily:
http://www.medicaldaily.com/beard-bacteria-facial-clean-shaven-371768
لینک ژورنال عفونت بیمارستانی(journal of hospital infection):
http://www.journalofhospitalinfection.com/article/S0195-6701(16)00008-6/abstract
http://www.journalofhospitalinfection.com/article/S0195-6701(14)00090-5/abstract
لینک اندیپندنت:
http://www.independent.co.uk/news/science/beards-good-for-health-more-hygienic-bacteria-resistant-than-shaven-skin-study-finds-a6823461.html
لینک دیلی میل:
http://www.dailymail.co.uk/health/article-3409909/Are-beards-GOOD-men-s-health-Yes-Huge-variety-bacteria-facial-hair-help-develop-new-antibiotics.html
به عنوان یک پیشنهاد برای درستکاری افراد جامعه ،از آموزه های کتب مقدس میتوان بهره برد.
گزیده ای از کتاب:
نابخردی های پیش بینی پذیر، اثر دن آریلی استاد دانشگاه MIT آمریکا
دن آریلی[Dan Ariely]: بگذارید درباره آزمایشی بگویم که سخن ها در این مورد دارد.چند سال پیش نینا اُن و من گروهی شرکت کننده را در آزمایشگاهی در UCLA گرد هم آوردیم و از آنان پرسیدیم که یک آزمون ساده ریاضی را انجام دهند.
آزمون شامل ۲۰ مسئله ی ساده بود که از هر یک از شرکت کنندگان میخواستند، که دو عدد را بیابند که جمعشان ۱۰ می شد،آنان پنج دقیقه فرصت داشتند تا هر اندازه که می توانند مسئله حل کنند و پس از آن وارد یک قرعه کشی می شدند، اگر در قرعه کشی برنده می شدند، به ازای هر مسئله درست حل کرده ۱۰ دلار می گرفتند.
مانند آزمایش دانشکده ی بازرگانی هاروارد،برخی شرکت کنندگان برگه هایشان را مستقیماً به ممتحن میدادند. آن ها گروه کنترل ما بودند.سایر شرکت کنندگان
روی برگه ای دیگر تعداد پرسش هایی را که درست حل کرده بودند می نوشتند
و سپس برگه های اصلی را دور می ریختند.بدیهی است که شرکت کنندگان فرصت تقلب داشتند، پس با داشتن این فرصت ،آیا این شرکت کنندگان
دست به تقلب میزدند؟
شاید حدس زده باشید که چنین کردند(ولی خب یک ذره)، تا اینجا چیز تازه ای برایتان نگفتم، ولی نکته ی کلیدی این آزمایش در آنچه بعداً رخ می داد.
هنگامی که شرکت کنندگان پا به آزمایشگاه میگذاشتند، از برخی میخواستیم که نام ۱۰ کتابی را که در دبیرستان خوانده اند، بنویسند.از دیگران خواسته شد
که ده فرمان(ده فرمان کتب مقدس) را آنگونه که به یاد می آورند، بنویسند.
بعد از این که آنان، این بخش یادآوری» آزمایش را به پایان می رساندند
از آنان می خواستیم که کار روی جدول اعداد را آغاز کنند،این روند آزمایش بدین معنا بود که شرکت کنندگان ترغیب می شدند، پس از به یادآوردن ۱۰ کتابی که در دبیرستان خوانده بودند، دست به تقلب بزنند و برخی از آنان بعد از به یاد آوردن ده فرمان به تقلب ترغیب می شدند،
فکر میکنید چه کسی بیشتر تقلب میکرد، هنگامی که تقلب کردن امکان پذیر نبود، شرکت کنندگان ما به طور میانگین ۳/۱ مسئله را درست حل کردند.
هنگامی که تقلب کردن امکان پذیر بود،گروهی که در دبیرستان ده کتاب را خوانده بود به نمره ی میانگین ۴/۱ پرسش حل شده(یا۳۳٪ بیشتر از کسانی که تقلب نکرده بودند) دست یافت. ولی پرسش بزرگ آن است که چه بر سر گروه دیگر آمد دانشجویانی که ابتدا ده فرمان را نوشتند سپس سراغ آزمون رفتند و دست آخر پرسشنامه را پاره کردند.
باید به تماشای این گروه نشست؛ آیا تقلب می کردند یا ده فرمان روی کردار آنان اثر می گذاشت؟
نتیجه حتی خود مارا هم شگفت زده کرد:
دانشجویانی که از ایشان خواستنه شده بود، ده فرمان را به یاد آورند،
به هیچ وجه تقلب نکرده بودند، در میانگین جواب درست آنان ۳ بود
همان نمره ی پایه ی گروه کنترل که نمی توانست تقلب کند یکی کمتر از کسانی که توانایی تقلب داشتند ولی بعدا نام های کتاب ها را به خاطر آورده بودند.
آن شامگاه که قدم ن به خانه میرفتم شروع کردم به اندیشیدن
درباره ی آنچه که رخ داده بود، گروهی که نام ۱۰ کتاب را فهرست کرده بود، دست به تقلب زده بود.مطمئنا نه به مقدار زیاد-تنها تا جایی که مکانیسم پاداش دهی درونی(هسته های تکیه داده و ابرمن) دست به کار شده بود
و برای دست کشیدن از کار پاداش آنان را داده بود.
ولی ده فرمان ، چه معجزه ای کرده بود!
ما حتی به شرکت کنندگان یادآوری نکردیم،که فرمان ها چه هستند
ما تنها از هر یک خواستیم که آنها را به خاطر بیاورد و تقریبا هیچ کدام
از شرکت کنندگان نتوانست هر ۱۰ تا را به یادآورد.
ما امید داشتیم که این تمرین چه بسا بتواند ایده ی درستکاری را در بین آنان بر انگیزد، و دقیقا همین هم شد.
درجه کتاب؛(ranking):
https://www.amazon.com/Predictably-Irrational-Revised-Expanded-Decisions/dp/0061353248
مولوی در کتاب اوّل مثنوی داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب» نقل کرده است.
توجه مولانا جلالالدین محمد بلخی به این داستان و پیامهای آن عجیب و نتیجهگیری آن عجیبتر و بس عبرتآموز است.
نمیدانیم مولوی بر اساس کدام تجربهی تاریخی و با چه هدفی این داستان را بیان کرده است. اما این داستان نحوهی فعالیت یهودیان مخفی را به زیبایی نشان میدهد.
خلاصهی داستان از این قرار است(اشعار مولانا به اختصار بیان شده است):
حکمرانی یهودی است که اتباع او مسیحی شدهاند و وی با خشونت به قلعوقمع ایشان مشغول است:
بود شاهی در جهودان ظلمساز
دشمن عیسی و نصرانیگداز
عهد عیسی بود و نوبت آنِ او
جان موسی او و موسی جان او
شاه از حقد جهودانه چنان
گشت اَحْوَل، کالأمان یا رب امان
صد هزاران مؤمن مظلوم کُشت
که پناهم دین موسی را و پُشت
این کشتارها نتیجه نمیدهد و روز به روز بر شمار گروندگان به آئین مسیح افزوده میشود تا سرانجام وزیر او خدعهای میاندیشد. وزیر به شاه توصیه میکند که به وی اتهام مسیحیشدن وارد کند و به این بهانه گوش و دست او را ببُرد و بینیاش را بشکافد و برای اعدام به پای طناب دار ببرد و سپس با شفاعت آزادش کند. بدینسان، وزیر به جایگاهی چنان احترامآمیز دست مییابد که بتواند در مسیحیان نفوذ کند و حتی در رأس ایشان جای گیرد:
گفت ای شه گوش و دستم را ببُر
بینیام بشکاف اندر حکم مُر
بعد زآن در زیرِ دار آور مرا
تا بخواهد یک شفاعتگر مرا
آن گهم از خود بران تا شهرِ دور
تا دراندازم در ایشان شرّ و شور
شاه طبق نقشهی فوق عمل میکند و وزیرِ دست و گوش بریده و بینی شکافته را به اتهام مسیحیشدن به میان نصرانیان میراند و وزیر خود را قربانیِ گروش به دین عیسی و عالِم به اسرار آن جا میزند:
پس بگویم من به سِرّ نصرانیم
ای خدای رازدان میدانِیَم
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من
گر نبودی جان عیسی چارهام
او جهودانه بکردی پارهام
بهر عیسی جان سپارم سَر دهم
صد هزاران منّتش بر خود دهم
.
بدینسان، یهودیِ خدعهگر در میان مسیحیان جایگاهی رفیع مییابد:
صد هزاران مرد ترسا سوی او
اندک اندک جمع شد در کوی او
او بیان میکرد با ایشان به راز
سرّ انگلیون و زِنّار و نماز
او بهظاهر واعظ احکام بود
لیک در باطن صفیر و دام بود
.
وزیر ۶ سال در میان مسیحیان زیست و با تزویر به مولا و مقتدای ایشان بدل شد. تا سرانجام شاه به او پیام داد که: "وقت آمد، زود فارغ کن دلم."
در این زمان مسیحیان به ١٢ گروه تقسیم میشدند که در رأس هر دسته امیری بود و جملگیِ ایشان و قومشان وزیر را رهبر معنوی خود میدانستند.
وزیر بهدستور شاه ابتدا برای هر یک از سران ١٢گانهی فوق طوماری از احکام عیسی نوشت که با طومار دیگری متناقض بود و بدینسان در میان مسیحیان تفرقه انداخت و ایشان را به ١٢ جناح معارض و معاند بدل کرد:
ساخت طوماری بهنام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی
حکمهای هر یکی نوعی دگر
این خلاف آن ز پایان تا به سر
در یکی راه ریاضت را و جوع
.
چون وزیر از طریق این طومارهای متناقض اسباب تفرقه در مسیحیان و انشعاب ایشان به فرقهها و جناحهای متخاصم را فراهم ساخت، مکر نهایی را آغاز نمود:
او بهناگاه دست از موعظه برداشت و در خلوت به ریاضت نشست. روزها گذشت، مریدان به تب و تاب افتادند و از فراق وی لابه و زاری سر دادند:
خلق دیوانه شدند از شوق او
از فراق حال و قال و ذوق او
.
سرانجام، مریدان دست تضرع به سوی او برداشتند که ما را از فیض خود محروم نکن:
از سر اکرام و از بهر خدا
بیش از این ما را مدار از خود جدا
.
وزیر پاسخ میدهد که جانم با شماست لیک این خلوت و ریاضت بهدستور عالم غیب است و چارهای ندارم:
من نخواهم شد از این خلوت برون
زآنک مشغولم به احوال درون
.
اصرار سران ١٢گانهی مسیحیان مکرر میشود و اِبرام وزیر در نشکستن خلوت و ریاضت استوار و پا برجا است. تا سرانجام به مریدان پیام میدهد که قصد رخت بربستن از این جهان و سفر به نزد عیسی دارد:
که مرا عیسی چنین پیغام کرد
کز همه یاران و خویشان باش فرد
.
وزیر سپس یکایک رهبران دوازدهگانه مسیحیان را فرامیخواند، در تنهایی هر یک را خلیفهی خویش میکند و فرمان میدهد که هرکسِ دیگر مدعی خلافت شد او را بیهیچ تردید بکُش یا زندانی کن:
وآنگهانی آن امیران را بخواند
یک به یک تنها به هر یک حرف راند
.
سپس، وزیر چهل روز دیگر در خلوت نشست و سرانجام خود را کشت:
بعد از آن چل روز دیگر در ببست
خویش کُشت و از وجود خود بِرَست
بعد از مرگ وی غوغا و فتنه در میان مسیحیان افتاد و اُمَرا و اتباعشان، که هریک خود را طبق فرمانها و طومارهای وزیر، خلیفهی بر حق میدانستند، به قتل و هدم یکدیگر مشغول شدند:
چونک خلق از مرگ او آگاه شد
بر سر گورش قیامتگاه شد
.
بدینسان، انهدام مسیحیان، که با سرکوب و جنگ و خونریزیِ شاه یهودیه» ممکن نشده بود، با خدعهی وزیر او به فرجام رسید!
مولانا، بهرغم این مکر شیطانیِ عجیبِ شاه و وزیر یهودی، ایشان را احمق و جاهل و بازندهی نهاییِ بازی میداند که بهظاهر در آن برندهاند، زیرا از حکمت و "سببسوزی" خداوند غافلاند:
همچو شَه نادان و غافل بُد وزیر
پنجه میزد با قدیمِ ناگزیر
با چنان قادرْ خدایی کز عدم
صد چو عالَم هست گرداند به دَم
.
و سرانجام، پیام حکیمانهی مولانا توجه به "موش"هایی است که مدام، انبارِ اندوختهها و حاصل تلاش ما را تهی میکنند!
ما بیتوجه به ایشان، باز انبار خود را پر میکنیم و دگر باره آن را تهی مییابیم!
بهعبارت دیگر، "دفع شَرّ موش" اولویّتی است که بدون انجام آن نمیتوان به هیچ اقدام سازنده پرداخت:
ما درین انبار گندم میکنیم
گندمِ جمعآمده گم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
وز فنش انبار ما ویران شدست
اوّل ای جان دفع شَرّ موش کن
وآنگهان در جمع گندم جوش کن
بر اساس تحقیقات دانشگاه کنتاکی آتئیست ها در بین مردم بی ارزش هستند زیرا مردم آتئیست ها را نماینده فساد و اعمال بی شرمانه میدانند جالب اینجاست که خود آتئیست ها هم اعتراف کردند که بیخدایی نماد فساد و بی بند و باری است
American participants intuitively judged a wide variety of immoral acts (e.g., serial murder, consensual incest, necrobestiality, cannibalism) as representative of atheists, but not of eleven other religious, ethnic, and cultural groups. Even atheist participants judged immoral acts as more representative of atheists than of other groups. These findings demonstrate a prevalent intuition that belief in God serves a necessary function in inhibiting immoral conduct
شرکت کنندگان آمریکایی موارد غیر اخلاقی زیادی چون قتل های زنجیره ای، ی با محارم، آدم خواری و. را به آتئیست ها نسبت دادند درحالیکه هیچکدام از گروه های دینی دیگر را به عنوان یک گروه "بی اخلاق" انتخاب نکردند. بسیار جالب است که حتی خود آتئیست ها هم خودشان را نماد بی اخلاقی و فساد میدانستند.
این تحقیقات نشان داده است که باور به خدا یک امر ضروری برای دوری از فساد و اعمال زشت است
منبع این تحقیقات در ژورنال پلاس:
http://journals.plos.org/plosone/article?id=10.1371/journal.pone.0092302
منبع خبر در مرکز ملی اطلاعات زیست فناوری آمریکا: https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/24717972
درباره این سایت